با تو که هستم.......
باهم دست در دست قدم برداشتی ، قدم برداشتم من بودم و تو بودی من بودم و تو بودی و گــــــامهامون من بودم و تو بودی و کوچــــــه خیــــــابــــــون من بودم و تو بودی و آدمهایی که با لبخند از کنارمون میگذشتن من بودم و تو بودی و زمزمه افرادی که با دیدن تو احساساتی میشدن من بودم و تو بودی و لبخنــــــدهای رضایتت که هر از گاهی نثارم میکردی من بودم و تو بودی و احساس غرور ، غروری که میگفت " آری این کودک منه " من بودم و تو بودی و بغضی در گلوم ، که میخواست فریاد بزنه : خدایا باورم نمیشه ، این منم با دلبندم ؟ ...
نویسنده :
نگار
11:36