با تو که هستم.......
باهم
دست در دست
قدم برداشتی ، قدم برداشتم
من بودم و تو بودی
من بودم و تو بودی و گــــــامهامون
من بودم و تو بودی و کوچــــــه خیــــــابــــــون
من بودم و تو بودی و آدمهایی که با لبخند از کنارمون میگذشتن
من بودم و تو بودی و زمزمه افرادی که با دیدن تو احساساتی میشدن
من بودم و تو بودی و لبخنــــــدهای رضایتت که هر از گاهی نثارم میکردی
من بودم و تو بودی و احساس غرور ، غروری که میگفت " آری این کودک منه "
من بودم و تو بودی و بغضی در گلوم ، که میخواست فریاد بزنه :
خدایا باورم نمیشه ، این منم با دلبندم ؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی