اميرساماميرسام، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

امیرسام پسرگل مامان و بابا

اسباب کشی تو سال 90-بهمن ماه

  از وقتی موقع بارداری اسباب کشی کردم گفتم دیگه تمام شد تا امیرسام بزرگ شه، ولی ادمیزاد هیچ وقت از پیشرفت دست برنمی داره.................دوباره بزرگ تر کردن خانه و ..................حالا خانه ای که خریدیم تویش مستاجر هست و مجبوریم خودمان یک سال توی همون ساختمان فقط چند طبقه پایین تر مستاجر شیم.........با بچه و سرکار رفتن آن هم تو اسفند ماه ؟                    .   ...
11 تير 1391

نازگل پسر- امیرک مامانی- تیر 91

    ببین چطوری می رقصه؟ جدیدا یاد گرفته میره تو کمد اتاقش قایم می شه ................هرکاری می کنم نمی آید بیرون مگه با گریه.      ژست های تلویزیون دیدن امیرسام خان عسلی   در حال چوب بستنی خوردن و تلویزیون دیدن در حال خیار خوردن و تلویزیون دیدن در حال اب بازی توی تراس خانه (کار هر روزش هست) نمی دونم آخه نخ دندانم می خورن بچه جون؟ در حال تعمیر مبایل بابایی... قربونش برم چقدر باکلاسه حتما وقتی تو صندلی خودشم نباشه کمربندشو می بنده...........آفرین پسر گلم بگیریدش می خواد درو باز کنه و فرار کنه بیرون........آن هم با دمپایی ...
11 تير 1391

مشهد 91

  امیرسام دومین بار میره مشهد... البته اولين بار 5 ماهش بود و چيزي نمي فهميد هوا هم خيلي سشرد بود .هر دوبارش از طرف سايپا به مناسبت روز زن رفتيم مشهد...........جاتون خالي خوش گذشت. بالاخره اميرسام تونست بواسطه مشهد رفتن دوباره سوار هواپيما-مترو-اتوبوس بشه و بره باغ وحش......اولش خيلي مي ترسيد آخه حيوون زياد نديده بود و هيچ تصوري از آنها نداشت وقتي بقيه رو ديد ترسش ريخت تازه شجاع شده بود و هرچي مي ديد بر مي داشت كه بده آنا بخورن....   ...
11 تير 1391

مشهد 89

اولش تصمیم داشتم بی خیال شم نریم مشهد، هرچند سهمیه داشتم از طرف سایپا که برم مشهد، به خاطر کوچیکی امیرسام می دونستم اذیت می شیم...... ولی زدیم به سیم آخر و اوایل اسفند ٨٩ تازه امیرسام رفته بود تو ٦ ماهگی رفیتم مشهد،اولین مسافرت با امیرسام و  اولین  سفر مشهد پسر ناز نازی ما.....تا برگشتیم (سه روز طول کشید)حاضر شدم که برم سرکار خسته و کوفته....ولی از بس تو خونه امیرسام اذیتم کرده بود از برگشت به کارم خوشحال بودم ..............هرچند دلم برایش می سوخت و خیلی وقتا فکر استعفا می زد به سرم .........ولی فقط  به امید مرخصی بدون  حقوق گرفتن امدم سرکار هوا خیلی سرد بود. ولی تا اخر اسفند ماه برا...
11 تير 1391

بتدر ديلم-عيد91

نوروز ٩١ از قبل از سال تحویل راه افتادیم رفتیم سمت دیار مادری -دزفول-امسال عروسی دختر دایی و عقد پسر خالم بود .....از ٦ عید هم رفتیم اهواز دیدن دوستای دوران دانشجویی....(من تو دانشگاه شهید چمران اهواز حسابداری خوندم و الانم تو شرکت زامیاد-خودروسازی کار می کنم) البته بیشتر خانه خاله الهام بودیم بهتر از شما نباشه خیلی خانم....هرچی بگم تو دوستی و خانمی کم گفتم .. عمو احسان و خاله الهام خیلی امیرسامو دوست دارن و خیلی اذیتشون کردیم ،بندر دیلم هم با هم رفتیم خیلی خوش گذشت جاتون خالی.................امیرسام وقتی دریا رو دید خیلی ذوق کرد اولین بار بود این همه آب رو یه جا می دید ..........همیشه فکر مکنه نهایتا آب میتونه اندازه ی وان حمام باشه...
11 تير 1391

عکس های آتلیه -5 ماهگی امیرسام عسلی

  اميرسام رو توي 5 ماهگي برديم آتليه توي بلوار آيت اله كاشاني ،اما تاالان چند بار سعي كرديم بريم اما اميرسام خيلي مي ترسه و انقدر گريه مي كنه كه از آمدنمون ژشيمون مي شيم.....تا دوباره كي قسمت بشه بريم   ...
11 تير 1391

سرگرمی های نفس مامانی

  پسر گلی عاشقه........ اتو کردن لب تاب حمام کردن چراغ-لامپ   بازی با کیسه بکسش فوت کردن شمع-تولد بازی دوربین عکاسی (مگه میزاره دیگه ازش عکس بگیری تا دوربین می بینه میگیره می شینه کامل تنظیماتشو بهم می ریزه..      زدن روی چیزی تا صدا بده-ماهیتابه-قابلمه....اخه تو مهد تبل زدن دارن.    به قول خودش آلو  ....چی شده......... عاشق عینک هستش البته شکستن و خرابکاری..... رانندگی(تا تو ماشین میشینی می ری بغل بابایی می گی .......عادل قان  قان. .... انقدر گریه می کنی که بیچاره بابایی اکثرا با تو رانندگی می کنه ماشااله زورتم زیاده فرمان را قشنگ...
10 تير 1391

نفاشي كشيدن آقا پسرم.............

خوبه یه تیکه نان دارم انقدر نقاشی کردم خسته شدم حداقل نان بخوریم مامان که چیزی نمی آره بخوریم........ امیرسام جیگر زیاد نقاشی کشیدن رو دوست نداره ولی عشقش اینه که فقط وقتی تو خانه هست حتما خودکار و یه چنگال یا قاشق دستش باشه و بازی کنه نمی دونم شاید چون تو مهد زیاد باهاشون کار می شه و همه جور بازی و آموزشی دارن تو خونه فقط شیطونی و ماشین بازی رو دوست داره ...
10 تير 1391