سرگرمی های نفس مامانی
پسر گلی عاشقه........
اتو کردن
لب تاب
حمام کردن
چراغ-لامپ
بازی با کیسه بکسش
فوت کردن شمع-تولد بازی
دوربین عکاسی (مگه میزاره دیگه ازش عکس بگیری تا دوربین می بینه میگیره می شینه کامل تنظیماتشو بهم می ریزه..
زدن روی چیزی تا صدا بده-ماهیتابه-قابلمه....اخه تو مهد تبل زدن دارن.
به قول خودش آلو ....چی شده.........
عاشق عینک هستش البته شکستن و خرابکاری.....
رانندگی(تا تو ماشین میشینی می ری بغل بابایی می گی .......عادل قان قان.
....انقدر گریه می کنی که بیچاره بابایی اکثرا با تو رانندگی می کنه ماشااله زورتم زیاده فرمان را قشنگ تکان میدی که باباجون باید هواسش باشه تا کاردستمون ندیا......
جارو کردن -طی کشیدن -جاروبرقی.......................یه موقع هایی بابایی می گه این اخر میره تو شهرداری .................البته به عنوان شهردار
نانای
بادکنک بازی البته فقط ترکوندن.دیشب وقتب خانه مامان فریده بودیم بابایی رفت دو تا بادکنک و اسه امیرسام و بارسین گرفت ولی امیرسام چون بادش می کردن میانداختن بالا تا بادش خالی بشه .........صدا میداد و حرکت میکرد میرفت تاسقف.....پسرم ترسده بود و سمتش نمی امد تا با کلی زور راضی شد دست بزنه و طبق معمول همیشه سریع ترکوندشون....
عاشق ساعت البته فقط واسه در اودن باطریاش.
تاب بازیوقتی میریم پارک مگه از تاب می ا ی پایین همیشه با گریه برمی گردی
اسکوتر (دوچرخه:عمو زمان جونم واسه تولد یم سالگی برایم دوچرخه خرید) آقا فقط بلد شده با اسکوتر دور خانه بچرخه البته فقط می گیره باهاش راه میره بلد نیست سوارش بشه...
هوهو چی چی کردن