اميرساماميرسام، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

امیرسام پسرگل مامان و بابا

عکس های جدید

جدیدا باباجون سعی میکنه زودتر خونه بیاد و با امیرسام بیشتر بازی کنه  ،احساس میکنم امیرسام هم خیلی آروم تر شده و ...................البته خوشحال تر بازی تو کمد البته چون مرض بود نخواستم اذیت بشه و مخالفت نکردم البته با نظارت مامان جون.............. قربون خنده هات بشه مامانیییییییییییییییییییییییییییییییییی بازی با ابزار ...............عشق امیرسام ماشین و وسایلی است که باهاش بشه تعمیر کرد پسرم فکر کنم می خواد مثل بابایی مهندس مکانیک بشه تمام کاراش مثل باباشه اینم تو اتاق امیرسام و بازی با عینک دودی ...........(مرخصی ٣ روزه مامانی به خاطر سرماخوردگی امیرسام و باهم بودن...
5 دی 1391

به یاد بچگی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

کاشکی همیشه بچه می موندیم............همیشه خوشحال..........راضی ..........کم توقع..........بی کینه..............مهربون............بی غم  غصه..............بی مسئولیتو.........................   " بچه که بودیم ...     بچه بودیم ار آسمان باران می آمد بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید   بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه   بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم  بزرگ شدیم تو خلوت   بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست  بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه       بچه بودیم تو جمع گریه می کر...
29 آذر 1391

سوژه های جدید هفته

    قربون زیتون خوردن پسر گلی بشم الهی.........فکر نکنم هیچ چیزی رو به اندازه زیتون دوست داشته باش.......خوشحالم از اینکه به تنقلات مثل چیپسو پفک و شکلات و.....علاقه نداری و بیشتر تخمه ...پسته ...زیتون و....دوست داری. اینم میوه خوردن پسر مامان...........خدا رو شکر این اخلاق امیرسام به باباش رفته که به میوه و سبزیجات مثل کاهو و هویچ و حتی پیازچه....سبزی علاقه شدید داره البته یه بدی داره که اگه سر سفره باشن به غذا ترچیح میده ........گلم خوبه و لی نه الان وقتی بزرگ تر شدی برای رژیم غذایی عالیه اینم سالاد خوردنننن چند روز پیش رفته بودیم خرید سر راه رفتیمکه به بابا نوروز جون و مام...
29 آذر 1391

سوژه های پاییزی-91

امیرسام نماز خونه من..............قربون ابر گفتنت بشم که تا اذان میگه میری سجده........ امیرسام و تاب بازی تو پارک کاج-روبروی خونمون امرسام همین یه گرامافونم که برامون مونده بود رو داغون کرد..................... قربن نون خوردن پسر گلم بشم الـــــــــــــــــــــــــــــــهی. چقدر پسرم کاردرسته ایستاده ماشین سواری می کنه........ ماکارانی خوردن جیگر مامان......... خانه دایی پژمان و بازی با بارسین ............. امیرسام عاشق اینه که یه جایی درست کنه و بره توش قایم بشه........مثل خونه بازی. امیرسام و محرم....... هر روز کار بابایی این شده امیرسام رو ...
29 آذر 1391

خبرای خوبه این هفته؟!(شهریور 91)

چند تا خبر خوب؟ روز دوشنبه 27 شهريور ماه 91 مهد ايرانمهر( طبق روال هر ماه دوشنبه اخر ماه ) تولد واسه اميرسام گرفت و به ما گفتن پاستيل ببريم ............مهدشون واسه متولدين هر ماه دوشنبه آخر آن ماه تولد مي گيره ............و مراسم پاستيل خورورن دارن....مهدشون تنها خوراكي كه مجاز ميدونه و حتي به عنوان تشويق و جايزه بهشون ميده پاستيل هست..... اينم يادگاري از تولد مهد: امروز چهارشنبه 29 شهريور 91 اولين باري است كه اميرسام با مهد كودك داره ميره سينماي دهكده المپيك فيلم كلاه قرمزي .......آخه بچه جون سينما رفتنت چيه الان ..........فسقلي مامان؟ديروز مربيشون گفت واسشون موز بذارين .....روش اسمشون رو بچسبونيد........
27 آذر 1391

سفر به....سرعين-اردبيل-آستارا

          باباجون اميرسام تا به حال سرعين نرفته بود و اصرار داشت امسال براي تعطيلات تابستاني حتما بريم آنجا كه خدا روشكر برنامه جور شد و با دو تا  از عمه هاي اميرسام رفتيم.............. خيلي خوش گذشت و چون اولين مسافرت تو تعطيلات بود امير سام زياد اذيت نكرد چون هنوز خسته نبود و با دو تا پسر عمه هاش حسابي بازي مي كرد ......... كار بدي كه تازگيا ياد گرفته؟فقط می خواد حرص منو دربیاره............ای شیطون جاده اسالم به خلخال ......خسته و کوفته بودیم چون روز عید فطر ساعت ٣.٥  صبح راه افتاده بودیم و نزدیک ظهر اینجا بودیم.......... دریاچه شورابیل-اردبیل -توی چادر ...
27 آذر 1391