اميرساماميرسام، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه سن داره

امیرسام پسرگل مامان و بابا

دندان یا ویروس جدید؟

1391/5/24 12:01
نویسنده : نگار
453 بازدید
اشتراک گذاری

پسر گل مامان خدارو شكر از واكسن 18 ماهگي تا الان مريضي  خاصي نگرفته بود كه من بخوام خانه بمونم و مرخصی بگیرم، ولي الان دو هفتس همش درگيرم خداواسه هيشكي نياره حتی همین تب ساده ،دوهفته پيش كه خروسك شد من چون يه بار تجربه داشتم و خروسک گرفته بود  نترسيدم و خونسرد ،صبركردم تا خوب بشه چون  می دونستم ويروسه و دوره داره بايد بگذره و داروي خاصي نداره ،هرچند يه روز مرخصي گرفتم و خونه بودم ولـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي.........اين داستان ادامه پيدا كرد وتا ديروز درگير بودم البته بهتر شد ه بود و مهد هم ميرفتو لي از شنبه صبح كه بيدار شدم بهونه گير بود

بعد چند روز  كم كم تب كرد و خلاصه داستان شروع شد تا ديروز ظهر بعد 2-3 روز تازه تب و لرزش خوب شد و لي همچنان بهونه گير بود و سر هر چيزي گريه زاري .............چون هميشه خداروشكر خوش اخلاقه واسم تازگي داره و اذيت ميشم...............

كلا از آخر هفته استراحت نداشتيم   5 شنبه افطار خونه عمه زهرا ........

و جمعه افطار خونه  خاله ندا............ساعت 2 شب خوابيديم و هم من هم بابايي خواب مونديم شنبه ساعت 8.5 تازه بيدار شديم و از انجايي كه ساعت 12-1 ظهر وقت دندانپزشكي داشتيم اصلا صرف نداشت و تصميم گرفتيم نريم سركار........

اميرسام خان رو خونه خاله نداجون گذاشتيم تا اذيت نشه (جلسه قبل تو دندانپزشكي خيلي اذيت كرد و خودشم كلافه شده بود) خاله ندا ديده بود تب كرده باز گذاشته بود آقا پسر ماهم حسابي خرابكاري كرده بود ......وقتي بعد 3 ساعت رفتيم دنبالش خيلي شاكي بود گل مامان خيلي داغ شده بود ........ تو ماشین استامینوفن بهش دادم ولی هیچ تاثیری نداشت.

 بابايي دندانش رو جراحي كرده بود زياد حالش خوب نبود ولــــــــــــــــــــــــــي بيچاره همش تو فكر اميرسام بود رفتيم خونه يه تشك انداخيتم جلوي تلويزيون  و گل پسرم دراز كشيد ......پسرم اصلا حال نداشت...........كم كم تب لرزشم شرع شد .......و تا صبح بيدار مونديم .....شياف ،پروفن،پاشويه .....هيچ كدوم اثري نداشت.......نزديك صبح خوابيديم...........باباجون خواست بره سر كار ديدم تبش بالاست بازم مرخصي گرفتم موندم پيشه جيگرم................

هرباري كه داغ ميشد و لرز ميگرفت اعصابم بهم ميريخت از خواب چشمام باز نميشد ولي ...................................حاضر بودم همه دردارو داشته باشم ولي عزيز ماماني اذيت نشه.....ولي بهتر كه نشد مدام بدتر هم ميشد........شكمش شل شده بود ،آب ازدستش نمي افتاد ............همه علائمش مثل دندان در آوردناش بود.............دستشم همش تو دهنش و فقط رو صورت مي خوابيد...............

شب دوم كه تبش بالا بود از ته دل از خدا خواستم كمك  كنه هم حالش خوب بشه و هم من بتونم برم سركار تا ديگه مديرم شاكي نشده....

خوشبختانه خاله اتنا  صبح گفت ظاهرا مادرزن مديرم فوت كرده و اين هفته بيشترش نيست و هر سه روز مرخصيتو تاييد كرده.......خيالم راحت شد و تونستم روزهاي بيماري گل پسري پيشش باشم.............خداجون شكرت

البته هنوز بهونه گيرياش ادامه داره فكر كنم امروز فردا دندانه در بياد و ختم به خير بشه انشاءاله.

بيچاره باباجون دوطرف صورتش باد كرده به خاط جراحي دندانش .........ولي اصلا اين هفته نتونستم بهش برسم حتي حواسم نبود بپرسم چه طوري عشق من؟

خود عادل جونم هم خودشو يادش رفته بود و فقط به فکر عسل پسر بود.......ماماني هم واسه خوشحالي اميرسام رفت خاله ندا و مانيا را ناهار آورد خانه تا اميرسام تنها نباشه و حسابي بازي كنه......شب هم بردمش پارك تا تلافي اين دو سه رو زمريضي در باد...............امروز صبح هم بعد 5 روز خونه بودن تشريف بردن مهد كودك البته يه كم بهونه گيري و گريه هم بود.........

آخه جديدا شبا به زور مي خوابه و آن وقت صبح نمي خواد بيدار بشه........

 دل مامان واست می تپه کاشکی الان پیشت بودم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

الهام
24 مرداد 91 17:41
با این همه سختی و رنج ،بهشت خیلی حقیره واسه این که خاک پای مادرا باشه.نگار جان خدا تو و همه مادرای خوب این سرزمین رو برای عزیزاشون حفظ کنه.آمین...
راضیه
25 مرداد 91 1:03
مواظب پسرگلی باش>ازطرف من ببوسش
مامان امیرسام
25 مرداد 91 5:45
وای مامانی چه روزهای سختی رو گذروندید خدایی.من اگر جای شما واقعا دووم نمیاوردم.خدارو شکر که امیرسام گلم خوب شده.حتما کلی لاغر شده.ببوس عزیزمو


سلام-مرسي عزيزم
آره خيلي سخت بود لب به غذا هم نمي زد.
البته اين غذا نخوردن و بهونه گيري همچنان ادامه داره.