اميرساماميرسام، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه سن داره

امیرسام پسرگل مامان و بابا

امیرسام و شیرین کاری هاش

1391/5/15 12:27
نویسنده : نگار
430 بازدید
اشتراک گذاری

 

بعضي وقتا واسه جلب توجه الكي عطسه مي كني البته اداشو در مي اري.

وقتي من يا بابايي دعوات مي كنيم سريع ميري پيش آن يكي و الكي خودتو لوس مي كني و تا نگيم ببخشيد و بوست نكنيم قهر مي كني.

هروقت مي خوري جايي دردت مي آد ،مي گي آ ي آ ي ....چي شده.از بس ما مي گفتيم چي شد ؟ ياد گرفتي فکر می کنی خودتم باید بگی .

هر وقت تو شلوارت جيش مي كني يا يه كار بد انجام ميدي سريع مياي منو بغل مي كني و بوسم مي كني يعني ببخشيد تا دعوات نكنم.عجب دانايي هستيا؟

چندوقت پيش خوردم به اپن آشپزخونه  و تا چند دقيقه دولا را ه مي رفتم و آي آي مي كردم.....حالاياد گرفتي الكي دولا مي شي و كمرتو مي گيري و مي گي آي آي.آن روز كه فكر مي كردي بازيه من نزديك نيم ساعت همين طوري دولا راه ميرفتم و ادا در مي آوردم تو هم غش غش مي خنديدي ...تا وايميستادم دوباره داد ميزدي نـــــــــــــــــــــــــــــــه يعني ادامه بده.

قربونت برم كه تا مي گم چه سي دي برات بزام مي ري از تو كشو سي دي تولدت رو مياري.

تازگيا نمي دونم از كجا ياد گرفتي عين نيني كوچولوها الكي گريه مي كني البته فقط صداشو در مياري .....منم بايد هي قربون صدقت برم و نازن كنم بگم نيني من گريه نكن.....تو هم كلي كيف مي كني.

جیگر مامانی حتما با ید از هر چیزی که دستش می گیره تا بخوره حداقل دو تا داشته باشه و گرنه.................گریه.

عاشق گاز گرفتنه البته فقط مامان و بابارو ،بعضی وقتا که بابایی خوابه بیچاره رو با گزگرفتن می پرونی هوا.

چند وقت پیش خونه مادر بزرگ صنم بودیم بیچاره ها تازه ٢ ساعت بود بعد سحر خوابیده بودن که پسر مامان سرحال بلند شد و یه قاشق دستش گرفته بود و هی می کرد تو دهن مادربزرگش که آخور ..........بیچاره چند بار بیدار شد....یا ماشین می برد می گفت قان قان کنیم .........خلاصه مادربزرگشو بیدار کرد و نذاشت بخوابه.می خواستم دعواش کنم ولی خنده امون نمیداد...فکر کنم وقتی آمدیم خونه تا ظهر حتما خوابیده.

عاشق ترانه بارون بارون...بارونه     هستی که بعدا متنشو برات میزارم ...حتی لالایی هم می گه ان رو بخون ..میخواد برقصه می گه بارون بارون.

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)