اميرساماميرسام، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

امیرسام پسرگل مامان و بابا

از بیمارستان تا خانه مامان فریده جونم

1391/4/19 8:01
نویسنده : نگار
510 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی رفتم تو اتاق عمل دکتر بیهوشی امد که بپرسه چه طوری می خاوم بیهوش بشم من هم از همه جا بی خبرگفتم بی حسی ..............خیلی اذیت شدم .تازه تا بخیه زدن تمومشه حوصلم سررفت از طرفی از فضولی نمیخواستم امپول بزنن بخوابم که  بفهمم چه خبره.............تا پسرم به دنیا بیاد دل تودلم نبود صدایش رو که شنیدم..................خیالم راحت شد.دکتر حجازیان گفت ماشااله درشته فکر کنم ٤ کیلو هست...بند ناف یه دور دورگردنش پیچیده...تازه هم یه کم پی پی کرده خوب شد بیشتر منتظر نموني و سزارین شدی ...............اخه خودم دوست داشتم که طبیعی زایمان کنم ولی بچه خیلی بالابود دکتر هرچی منتظر شد وضعیت بهتر شه نشد مجبور شدم بالاخره سزاریشم.........خیلی هم پیاده روی کردم قسمت نبود خداخواست كه نفسم تا جايي كه ممكنه تو شكم ماماني و بامن باشه....

     

  

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

سهیلا
13 تیر 91 22:08
نگار جون تو زیباترین مامانی هستی که زیباییت بعد از سختی زایمان هم کمرنگ نشده.دلم خیلی براتون تنگ شده
راضیه
24 مرداد 91 1:37
عزیزم توچقدرنازی ماشالله