اميرساماميرسام، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

امیرسام پسرگل مامان و بابا

يادي از گذشته

اين عكس ها رو از كامپيوتر خاله نداجون پيدا كرديم مامان فدات بشه الهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي. ...
27 آذر 1391

اولين جلسه مهد ايرانمهر

روز سه شنبه ساعت 2 تا 6 جلسه اوليا و مربيان توي مهد ايرانمهر برگزار شد و حضور پدرو مادر اجباري بود......................پسر گلم هم ديگه خوابش ميومد وهم گشنش بود ولي خيلي دير تموم شد...............جالب بود ولي اميرسامم ديگه وقتي تحويلش گرفتيم حسابي كلافه شده بود...............برگشتني هم رفتيم يه سر خونه مامان فريده ديگه خستگيه پسرم تكميل شد.....................تو خونه تا يه چيزي خورد خوابيد و ماماني هم به خاطر پسر گلي دير آمد سركار تا پسرم بخوابه.......... اينم صدرا و اميرسام با بابجونشون .................بعد از اتمام جلسه اينم عكس مربياي مهد اميرسام..............البته همه رو با اسم بلد نيستم معرفي كنم..............ياد گرفتم اضافه مي ...
27 آذر 1391

سوژه هاي جديد اين هفته

نقاشي كشيدن ..............البته بيشتر خرابكاري ..........نميدونم چرا مداد يا كاغذ رو تو دهنت ميبري خانه مامان بزرگ صنم و اميرمحمد پسر عمه اميرسام.........كلي ازدستشون خنديديم.......اميرسام رو به هر شكلي بگيد در اوردن اميرسام و عينك ماماني بدون شرح اين جوري نگاه نكن مي ترسم ها.............. اينم پارسا نوه عمه مامان نگار اينك كادوي خاله فاطمه جون واسه تولد اميرسام.......... اينم خانه دايي زما جون و چرخونك زدن اميرسام...............نيست خيلي چربي داري........... اين كتاب برچسب رو خردم براش تا عكس ها رو بچسبونه سر جاشون ولـــــــــــــــــــــــــــــــــــي فقط درشون مياره و به دست و صورت ...
27 آذر 1391

درد دل ماماني

    سلام پسر گلم امروز مي خوام فقط واسه تو بنويسم فقط من و تو ....................دوست دارم وقتي بزرگ شدي بخوني و بدوني پسر خوبي هستي  و خدا رو شكر خوش اخلاقي . و لي ماماني رو كم اذيت نمي كني ها...............نمي دونم باباجون مي گه سخنراني يه روانشناس رو گوش مي كردم مي گفت شماهايي كه حوصله زيادي براي بچه نداريد و زود خسته مي شيد و تحمل كمي داريد ..............بهتره بچه دار نشيد...........البته من هم به خاطر تنهايي و نداشتن كمكي اذيت ميشم........چون وقتي براي خودم و استراحت ندارم...........   راست مي گه شايد ما كم حوصله و خسته هستيم و بعد از سركار با اين كه وقت زيادي رو با بچه نيستيم ولي خيلي زود...
27 آذر 1391

امیرسام و سرزمین عجایب-تیراژه-آبان91

سلام من چند وقتی بود اینترنتم قطع بود نمی تونستم مطلب بزارم ولــــــــــــــــــــــــــــــی بالاخره مشکل به لطف خدا حل شد..............................بازم سلام امیرسام چند وقتیه عاشق سرزمین عجایب شده و چون نزدیک خونمونه تقریبا یک هفته دریمون میریم انجا ...........با سرد شدن هوا بهترین جا برای بازی بچه همین جور جاهاس که سرپوشیده باشه............یادمه دفعه اول که رفتیم عین خود ندیدبديد ها سوار هرچيز می شد با زور پیاده می شد ولی الان خیلی بهتره و عاقل تر شده و دیگه انقدر باکلاس شده که وقتی کارت میکشیم سوار نمی شه و میره .........   ...
25 آذر 1391

کاردستی

پسرم واسه مامانش با خمیر نون درست کرده...........قربون دستای نازو کوچولوت بشم الهی....   ...
11 آذر 1391

تولد یک سالگی امیرسام شکر مامان-قند عسل(البته با یک سال تاخیر)

این کیک تولد یک سالگی امیرسام که بعد فوت کردن شمع ها به این روز افتاد و همه چیز ریخته روش،موقع تقسیم کیک مجبور شدیم همه روشو پاک کنیم واين هم خواب آخر شب ..................البته هنوز مهمان ها دارن شادي مي كنن غافل از ني ني ما كه لالا كرده........................... ببخشید دیر عکسای تولدت رو گذاشتم چون وقتی از عکاس عکس ها رو گرفتم سریع چسبوندیم تو آلبوم آن موقع وبلاگ نداشتی بعد هم نمی شد اسکن کنم تا امروز که فرصت پیش آمد و تونستم. البته فقط عکس هایی که می شد رو گذاشتم و بقیه رو شرمنده......................... امیرسام قبل  این که مهمانو بیان حسابی با اسکوتر ...
22 مهر 1391