اميرساماميرسام، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

امیرسام پسرگل مامان و بابا

انقدر شيرين زبون شدي كه دلم ميخاد همش پيشت باشم

1392/7/30 14:17
نویسنده : نگار
1,055 بازدید
اشتراک گذاری
  • تا ميخام يه حرف بزنم ميگه مامان جون صبر كننننننننننننننننننننننننننننن
  • ميخايم از پله ها بريم بالا ميگه واي خسته شدم ماماني ببلم كن..........ميگم نميشه اخه مامان كمرم درد ميگيره ........سريع قيافتو اخمو ميكني ميگي چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
  • رفتيم پارك ارم رفتي توي مهد حيوانات هي دنبال خرگوشا ميكردي هويچ ميزاشتي تو دهنوشن بد بختا تا ميومدن بخورن از هويچ رو از دهنشون در مياوردي ميزاشتي تو دهن يه خرگوش ديگه...........وقتي هم خواستي بياي بيرون هي ميگفتي ببوش رو ببل كنم بازم
  • تا ميخام از خواب بيدارت كنم يا لباس عوض كنم يا بشورمت سريع ميگي مامان جون سرما ميخورم ها
  • شب ها وقتي ميخاي بري مسواك بزني ميگي برم سوسك ها رو بشورم از تو دهنم برم بيرون......ديشب بابايي ميگه بريم مسواك بزنيم ميگي من زدم ..........كي؟ ديشب ديگه
  • بهش ميگم تو جيگر ماماني ....مي گه نه من اميرسامم.........ميگم خوب اميرسام جيگري ديگه.........ميگه نخيرم من اميرسام اپاري (غفاري)هستم
  • عادت كرده همش دستشو ميبره تو دهنش و ناخنش رو ميكنه و ميده به من..........چند روز پيش اومده ميگه مامان جون؟هدي جون(مربي مهدش)بهم اخم كرد اداشم در مياره و گفتم چرا حتما كرا بدي كردي.......اخه گفت اميرسام دست تو دهنت نكن ديگه
  • ميگه ماماني من غذا نميخورم اخه دلم در ميكنه........شده راه فرار از غذا خوردن
  • اومد خونه از مهد كودك  خيلي گرسنش بود ميگه مامان به هدي جون بگو بازم بهم غذا بده
  • رفتيم مشهد اين سري بخاطر دل اميرسام با قطار .....عشق كرد جيگر مامان ..قطار .اتوبوس و....شب تو قطار چراغ ها خاموش بود يه دفعه از خواب بلند شد هي چشماشو ماليد ولي چون تاريك بود هيچ جايي رو نميديد شروع ركد داد زدن اي چشمام اي چشمام.......يه دفعه چراغ ها رو  روشن كردم يه دفعه گفت تويي ماماني گرفت خوابدي مردم از خنده كه چه ترسيده بود نكنه چشمامشچيزي شده

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان رهام
1 آبان 92 11:57
ای جانم شیرین زبون خاله...


مرسي عزيز دلم
هیراد و عمه لیلاش
1 آبان 92 23:17
نازد به خودش خدا که حيدر دارد / درياي فضائلي مطهر دارد همتاي علي نخواهد آمد والله / صد بار اگر کعبه ترک بردارد عيد سعید غدير خم بر شما و خانواده محترم و امیر سام عزیزم مبارک خاله جون فدای شیرین زبونیهات بشم
ღ مونا مامان امیرسام ღ
12 آبان 92 2:38
عززززززیزم
نگار جون از این پستها زیاد بذار
واای خدا اینکه ترسیده چشمش چیزی شده
دوست جون پس عکسهای مشهد کو
استخر هم که گفتید استخر کشوریه
زنگ بزنید 118 شمارش رو میده اما بابای امیرسام اصلا راضی نبود و وقتی برگشتند گفت تمیز نیست و دیگه نمیبرمش.انگار خیلی هم کلر داشته
اما پارک ابی رو چیزی نگفت و امیرسام هم خیلی خوشش اومده بود.به زور اورده بودش خونه
مهد هم از وقتی میره خیلی خوب شده هم رفتارش هم اینکه من میتونم به کارای خودم برسم اما متاسفانه مریض شده خیلی هم شدید
امیرسام شما هم مهد میره زیاد مریض میشه؟میشه کاری کرد؟
تو خصوصی شماره مهد رو میخواستم نگار جان که دیگه بردمش مهد نزدیک خونمون


مرسي مونا جون به ما سرزدي
اولش همه بچه ها ميرن مهد مريض ميشن چون عادت ندارن به محيطش اين عاديه نگران نباش بعد چند ماه خوب ميشه