اميرساماميرسام، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

امیرسام پسرگل مامان و بابا

عسل مامان باز شيرين زبوني كرده

1392/6/16 14:03
نویسنده : نگار
872 بازدید
اشتراک گذاری
  • شب خيلي خسته بود مهمون داشتيم حساسبي بازي كرد و موقع شام هنوز دوتا قاشق نخورده گفت مامان؟اجازه هست لالا كنم....سرش رو گذاشت رو مبل  و ساعت 7شب باي باي صبح ساعت 7 بيدار شد بريم مهد انقدر گرسنش بود كه مستقيم اومده تو اشپزخونه ميگه مامان صوبونه بخوريم.....پريسيدم چي بخوريم ماماني ...كره زرد و گيلاس صورتي(كره و مرباي البالو)؟؟؟؟؟ خندم گرفت از زبونش و گفتم باشه نشستم سه چهار تا لقمه كره مربا ددم خورد و رفت مهد تا بقيه صبونشو  اونجا بخوره....
  • بابايي داره رانندگي ميكنه ترمز ميكنه واي بسته ترمز نكن .....دوباره بابايي باباش برو(يواش) .....ميگم ماماني باباش نه بگو يواش....بازم ميگه باباش .....ميگم يه....ميگه يه....ميگه واش ميه واش....ميگم حالا بگو يواش ميگه يه باباش؟؟؟؟؟؟؟؟
  • بابايي زنگ زده خونه طبق معمول اميرسام ميگه گوشي بده با باباجون الو كنم....بابايي سلام چطوري ؟خوبي؟خوبم؟بابايي چيپس وچپك و ذورت واداس و بسني واسم ايخر....بوسس باي باي
  • ماماني داره شير موز درست ميكنه اميرسام با صداش از خواب بدار شد و اومد روي مبل دراز كشيد البته ديگه وقت بيدار شدن بود....يه دفعه سرشو از اپن اشپزخونه اورده بالا ميگه مامان ؟بسته سرم درد گرفت اه!!!!!!!!!فسقلي تو اين سن اعصاب نداره....
  • به اتوبوس ميگه اوبوبوس
  • عاشق كاميون هاي ميكسره و بهشون ميگه كاميون چرخ چرخي
  • از خواب بديار شد ديدم شلوارش خيسه ميگم ماماني جيش كردي تو خواب ميگه نه(دستشم تكون ميده  و رد ميكنه) بابايي بچه بده ...دعواش كن مامان جون ...اخه اب ريخت رو شلوار من
  • دستش رو مياره جلوي من ميگه اسم شما چيه.....وقتي معرفي كردم خودم رو ميگم حالا نوبت منه اسم شما چيه....اميرسام اپاري(اميرسام غفاري)
  • يه وقتايي كه با ماشين نميرم دنبال اميرسام جلوي مهد ....از دم مهد اژانس ميگيريم  خدا نكنه يه كمي دير بياد راه ميره ميگه اي بابا اين اجانس كه نيومد....مامان مبال بده الو كنم بگم بياد....الو....اجانس بيا ديگه اي بابا
  • نميدونم متاسفانه از كي ياد گرفته راه ميره ميگه بچه پررو .....وبعضي وقتا هم ميگه اي شيطون بلا......موقع بازيم هي ميگه مامان شيطونيا؟
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)