آب بازی
رفته بودیم خونه مامان بزرگ صنم و بابایی طبق معمول می خواست ماشینشو انجا بشوره و امیرسامم از فرصت استفاده کرد و مشغول اب بازی چه کیفی میکرد ......همش تو دلم میگفتم کاشکی خونه ها حیاط دار بود چه قدر خوب میشد بچه راحت بازی میکرد و دیگه نه مامانی رو اذیت میکرد و خودش بیشتر کیف میکرد هی نمی خواست بگیم دست به این نزن انجا نرو بشین سرو صدا نکن زیاد بپر بپر نکن همسایه ها صداشون در میاد و....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی