اميرساماميرسام، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

امیرسام پسرگل مامان و بابا

خبرای خوبه این هفته؟!(شهریور 91)

چند تا خبر خوب؟ روز دوشنبه 27 شهريور ماه 91 مهد ايرانمهر( طبق روال هر ماه دوشنبه اخر ماه ) تولد واسه اميرسام گرفت و به ما گفتن پاستيل ببريم ............مهدشون واسه متولدين هر ماه دوشنبه آخر آن ماه تولد مي گيره ............و مراسم پاستيل خورورن دارن....مهدشون تنها خوراكي كه مجاز ميدونه و حتي به عنوان تشويق و جايزه بهشون ميده پاستيل هست..... اينم يادگاري از تولد مهد: امروز چهارشنبه 29 شهريور 91 اولين باري است كه اميرسام با مهد كودك داره ميره سينماي دهكده المپيك فيلم كلاه قرمزي .......آخه بچه جون سينما رفتنت چيه الان ..........فسقلي مامان؟ديروز مربيشون گفت واسشون موز بذارين .....روش اسمشون رو بچسبونيد........
27 آذر 1391

سفر به....سرعين-اردبيل-آستارا

          باباجون اميرسام تا به حال سرعين نرفته بود و اصرار داشت امسال براي تعطيلات تابستاني حتما بريم آنجا كه خدا روشكر برنامه جور شد و با دو تا  از عمه هاي اميرسام رفتيم.............. خيلي خوش گذشت و چون اولين مسافرت تو تعطيلات بود امير سام زياد اذيت نكرد چون هنوز خسته نبود و با دو تا پسر عمه هاش حسابي بازي مي كرد ......... كار بدي كه تازگيا ياد گرفته؟فقط می خواد حرص منو دربیاره............ای شیطون جاده اسالم به خلخال ......خسته و کوفته بودیم چون روز عید فطر ساعت ٣.٥  صبح راه افتاده بودیم و نزدیک ظهر اینجا بودیم.......... دریاچه شورابیل-اردبیل -توی چادر ...
27 آذر 1391

تولد درسا جون-دختر دایی زمان امیرسام

  ٥ شنبه شب-٢٦ مرداد ٩١- واشه شام همهگی رفتیم خونه مامان فریده جون تا بابانوروزم تو تولد درسا باشه . من که روز قبل از شرکت رفتم ارایشگاه و بعدشم  با هم رفته بودیم خرید  و صبح ٥ شنبه هم دندانپزشکی.  دیگه تو تولد نا نداشتم تازه باید واسه مسافرت شنبه هم وسایل جمع می کردم باز خوبه زندایی فهیمه  جون تولد رو جمعه ننداخت وگرنه حسابی قاتی می شد.......   ...
27 آذر 1391

از جيش گرفتن :

چند وقته مهد كودك خيلي سر جيش تذكر ميده............تا اين كه بابايي وقتي ديد موضوع حساس شده و دارم حرص مي خورم زنگ زد به كيميا جون مربي اصلي مهر 1 تو مهد ايرانمهر و باهاش صحبت كرد و قرار شد يه روز (26 مهر 91 ساعت 1-2 )وقت مشاوره با دكتر روانشناس مهد داشته باشيم..............نتيجه صحبت اين بود كه خيلي زود شروع  كرديد به آموزش البته گفت تا دوسال ديگه بايد ياد بگيره ......هر چند مي گن زوده ولي مي دونم ديگه اگه لجبازي نكنه تا الان با يد ياد مي گرفت...........تا چند وقته پيش مي گفت ولي از دستشويي رفتن امتناع مي كرد .......حالا برعكس شده هر وقت ببري دستشويي جيش مي كنه بدون هيچ مقاومتي ولي اصلا نميگه جيش دارم يه موقع هايي حواس...
27 آذر 1391

عشق امیرم.................برج میلاد

امیرسام از وقتی خیلی کوچولوتر بود عاشق برج میلاد بوده و هست................از هر جایی ببینه داد میزنه نـــــــــــــــــــــــــــــــــا نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا بالاخره بعد ٢ سال تونستیم ٢٣ شهریور یعنی فردای تولدش ببریمش تا این نانا رو از نزدیک ببینه...........کلی ذوق کرد........................کاشکی همیشه آرزو ها انقدر زود دستیافتنی بودن؟! ادامه ي مطلب يادتون نره :      ...
27 آذر 1391

عکس های تولد 2 سالگی

تولد گل پسرم ٢٢ شهریور ماه هست ولی ٢ ساله تونستیم ١٧ شهریور ماه جشنشو بگیریم؟ راستي ببخشید با تاخیر عكس گذاشتم ؟! امسال مراسم در حد خانوادگی و خیلی معمولی تر از سال اول که مفصل بود گرفتیم تا انشاء اله ٣ سالگیتو جبران كنيم............. منو بابایی خیلی اذیت شدیم چون یه دفعه ای شد و در عرض دو روز همه کارا رو کردیم ...........من تنهایی ٤ مدل غذا درست کردم و ............خیلی خسته شدم.................ولی خوشحالم تونستم امسال همه یه خاطره برات بسازم و روز تولدت رو شادی کنیم............. این بار میوه : اینم میز شام: اینم کیک تولد ........البته چراقا خاموش بود.................؟  اینم کاد...
27 آذر 1391

يادي از گذشته

اين عكس ها رو از كامپيوتر خاله نداجون پيدا كرديم مامان فدات بشه الهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي. ...
27 آذر 1391

اولين جلسه مهد ايرانمهر

روز سه شنبه ساعت 2 تا 6 جلسه اوليا و مربيان توي مهد ايرانمهر برگزار شد و حضور پدرو مادر اجباري بود......................پسر گلم هم ديگه خوابش ميومد وهم گشنش بود ولي خيلي دير تموم شد...............جالب بود ولي اميرسامم ديگه وقتي تحويلش گرفتيم حسابي كلافه شده بود...............برگشتني هم رفتيم يه سر خونه مامان فريده ديگه خستگيه پسرم تكميل شد.....................تو خونه تا يه چيزي خورد خوابيد و ماماني هم به خاطر پسر گلي دير آمد سركار تا پسرم بخوابه.......... اينم صدرا و اميرسام با بابجونشون .................بعد از اتمام جلسه اينم عكس مربياي مهد اميرسام..............البته همه رو با اسم بلد نيستم معرفي كنم..............ياد گرفتم اضافه مي ...
27 آذر 1391

سوژه هاي جديد اين هفته

نقاشي كشيدن ..............البته بيشتر خرابكاري ..........نميدونم چرا مداد يا كاغذ رو تو دهنت ميبري خانه مامان بزرگ صنم و اميرمحمد پسر عمه اميرسام.........كلي ازدستشون خنديديم.......اميرسام رو به هر شكلي بگيد در اوردن اميرسام و عينك ماماني بدون شرح اين جوري نگاه نكن مي ترسم ها.............. اينم پارسا نوه عمه مامان نگار اينك كادوي خاله فاطمه جون واسه تولد اميرسام.......... اينم خانه دايي زما جون و چرخونك زدن اميرسام...............نيست خيلي چربي داري........... اين كتاب برچسب رو خردم براش تا عكس ها رو بچسبونه سر جاشون ولـــــــــــــــــــــــــــــــــــي فقط درشون مياره و به دست و صورت ...
27 آذر 1391